جدول جو
جدول جو

معنی جدل داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

جدل داشتن
خصومت داشتن دعوی داشتن مناقبه داشتن
تصویری از جدل داشتن
تصویر جدل داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جدا داشتن
تصویر جدا داشتن
منفرد ساختن، دور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل داشتن
تصویر دل داشتن
جرات داشتن شهامت داشتن دلیر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جد داشتن
تصویر جد داشتن
سعی و کوشش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلد داشتن
تصویر بلد داشتن
رهبر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال داشتن
تصویر سال داشتن
پیر بودن معمر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال داشتن
تصویر حال داشتن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجال داشتن
تصویر مجال داشتن
وقت داشتن، فرصت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جگر داشتن
تصویر جگر داشتن
کنایه از جرئت داشتن، دلیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر داشتن
تصویر غدر داشتن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، غدر کردن، نارو زدن، تبندیدن، مکر کردن، چپ رفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، گول زدن، فریفتن، کید آوردن، خدعه کردن، سالوسی کردن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدا داشتن
تصویر فدا داشتن
فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم داشتن
تصویر قدم داشتن
پایدار بودن بر سر پیمان بودن ثابت بودن پایدار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدر داشتن
تصویر قدر داشتن
ارز داشتن گرامی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجال داشتن
تصویر مجال داشتن
پروا داشتن فرصت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مول داشتن
تصویر مول داشتن
فاسق داشتن زن: (و زن مولی داشت شب خلوت در اثنا مفاوضه این احوال با مول بگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل داشتن
تصویر میل داشتن
گراییدن کشیده شدن نیازیدن کامستن علاقه داشتن تمایل داشتن: (صریحا بمردم میگوید که حضرت شاه میل بمذهب تسنن دارند
فرهنگ لغت هوشیار
گفتن داشتن ارزش گفتن داشتن، باز گفتن زیرکی رندی کسی را گفتن کار های زیرکانه و مکارانه کردن کسی که قابل نقل و گفتگو باشد، اهمیت داشتن، یا نقلی ندارد. اهمیتی ندارد. (در داستان امیر ارسلان مکرر آمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هال داشتن
تصویر هال داشتن
آرام داشتن قرار داشتن: (ازناله قمری نتوان داشتن سحرگوش وزغلغل بلبل نتوان داشت بشب هال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال داشتن
تصویر حال داشتن
((تَ))
ذوق داشتن، حوصله داشتن، خوب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
امکان داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
جادار بودن، گنجایش داشتن، وسعت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
((تَ))
گنجایش داشتن، ظرفیت داشتن، نگاهبان ساختن، سزاوار بودن
فرهنگ فارسی معین